تو با چراغ دل خويش آمدي بر بام
ستاره ها به سلام تو آمدند: سلام
از هوشنگ ابتهاج اين شعرو خيلي دوس دارم:
دلم گرفته خدا را تو دلگشايي کن من آمدم به اميدت تو هم خدايي کن
به بوي دلکش زلفت که اين گره بگشاي دل گرفته ي ما بين و دلگشايي کن دلي چو اينه دارم نهاده بر سر دست ببين به گوشه ي چشمي و خودنمايي کنز روزگار مياموز بي وفايي را خداي را که دگر ترک بي وفايي کن بلاي کينه ي دشمن کشيده ام اي دوست تو نيز با دل من طاقت آزمايي کن شکايت شب هجران که مي تواند گت حکايت دل ما با ني کسايي کن بگو به حضرت استاد ما به ياد توايم تو نيز يادي از آن عهد آشنايي کن نواي مجلس عشاق نغمه ي دل ماست بيا و با غزل سايه همنوايي کن