فكر كنم فاطيما منم بشناسه ها !!
سلام و عرض ادب...ممنون از بزرگواري تون و رسيدن تون بخير ...از اين شعر و دلتنوشته تون هم استفاده كرديم..بازم ممنون كه لطف حضور داشتين و شرمنده الطاف تون كردين بنده رو..يا علي و التماس دعا
مائده جوابتو كه خوندم ياد اين غزل حافظ افتادم:
نيست در شهر نگاري كه دل ما ببرد
بختم ار يار شود رختم از اينجا ببرد
...
سلااااااااااااااام.
شما قيافتون خيلي آشناست خانوم محترم! من قبلا جايي شما رو نديدم؟
بهرحال شعر جالبي بود دستتون درد نكنه دختر خانوم!
سلام دوست عزيز و هم نام
احوال شما؟
خوندمت تا جايي كه تونستم
ممنون از حضورت
تو با چراغ دل خويش آمدي بر بام
ستاره ها به سلام تو آمدند: سلام
از هوشنگ ابتهاج اين شعرو خيلي دوس دارم:
دلم گرفته خدا را تو دلگشايي کن من آمدم به اميدت تو هم خدايي کن
به بوي دلکش زلفت که اين گره بگشاي دل گرفته ي ما بين و دلگشايي کن دلي چو اينه دارم نهاده بر سر دست ببين به گوشه ي چشمي و خودنمايي کنز روزگار مياموز بي وفايي را خداي را که دگر ترک بي وفايي کن بلاي کينه ي دشمن کشيده ام اي دوست تو نيز با دل من طاقت آزمايي کن شکايت شب هجران که مي تواند گت حکايت دل ما با ني کسايي کن بگو به حضرت استاد ما به ياد توايم تو نيز يادي از آن عهد آشنايي کن نواي مجلس عشاق نغمه ي دل ماست بيا و با غزل سايه همنوايي کن
اينو يادم رفت بگم؛ امروز بازديد از وبلاگ حدود نود تا بوده!!!!!!
اينا که يواشکي ميان و ميرن چرا نظر نمي ذارن خب!!!!